بخشی از کتاب برادر مردهام به آمریکا میآید
یک روز آقای های تین که تازه رئیس تعاونی شده بود به من گفت: «چواونگ همهی جوانهای ده به ارتش پیوستهاند، تو تنها کسی هستی که ماندهای. چون بچه سالمی هستی میخواهم تو را دفتردار کنم. اما باید درس بخوانی تا بتوانی در کمیتهی کنترل یا نگهبانی کار کنی.» پرسیدم: «در کمیتهی کنترل چه کار میکنند؟ نگهبان چه کاری میکند؟» آقایهای تین جواب داد: «کمیتهی کنترل باید مواظب زد و بندها باشد و به آقای فواونگ دبیر ده گزارش کند. نگهبان هم از اموال تعاونی مراقبت میکند تا دار و دستهی اراذل نوای نیشکر ما را ندزدند. تفنگ هم میدهند که وقتی دزدها را دیدی شلیک هوایی بکنی و آنها را بترسانی.» گفتم: «حاضر نیستم توی کمیتهی کنترل کار کنم و خبرچینی کنم. دوست دارم نگهبان باشم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.