بخشی از کتاب:
معلوم نیست چطور به سرعت برق همهی کارمندان اداره خبردار شدند که آکاکی آکاکیوویچ زیرپوش را کنار گذاشته و شنل نو پوشیده است. به محض این که وارد اداره شد، همه به راهرو هجوم آوردند تا شنل نوی همکارشان را تماشا کنند. چنان او را غرق در تبریکات گرم و صمیمانهی خودشان کردند که او اول گل از گلش شکفت ولی بعد پاک دستپاچه شد. همه دورهاش کردند و گفتند که بایستی حتماً شیرینی شنل تازهاش را بدهد و اصرار میکردند که حداقل باید سوری توی خانهاش بدهد.
آکاکی آکاکیوویچ خودش را باخته بود. نمیدانست چه جوابی بدهد و چطور از این کار شانه خالی کند. پس از چند دقیقهای که بدین حال بود، تا بناگوش سرخ شد و خیلی ناشیانه و سادهدلانه سعی کرد متقاعدشان کند که شنل اصلاً تازه نیست و همان شنل قدیمی است. سرانجام یکی از کارمندان که رتبهی سرمنشی داشت، شاید به این دلیل که نشان دهد از آنهایی نیست که قیافه میگیرد و حتی حاضر است با زیردستانش هم همپیاله شود گفت: «خیلی خب! خیلی خب! به جای اون من سور میدم. امشب همهتون خونهی من هستید. اتفاقاً روز تولدم هم هست.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.